جدول جو
جدول جو

معنی پی اول - جستجوی لغت در جدول جو

پی اول
(یِ اَوْ وَ)
اول، (سن...) پاپ مسیحی از سال 140 تا 155 میلادی مولد آکیه. وی به رّد و جرح دوطریقۀ مسمی به ’والنتین و مارقیون’ پرداخته و در زمرۀ ائمۀ نصاری درآمده است. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آی اوز
تصویر آی اوز
(دخترانه)
ماهرخ، ماهرو
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بی پول
تصویر بی پول
تهی دست، تنگدست، آنکه پول ندارد، بدون گرفتن پول، مفت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پی کوب
تصویر پی کوب
پی کوفته، پایمال شده
پی کوب کردن: لگدکوب کردن، پایمال کردن
فرهنگ فارسی عمید
(پُ لِ اَوْ وَ)
امپراطور روسیه پسر کاترین دوم متولد در پطرسبورگ بسال 1754 میلادی وی از 1796 تا 1801 میلادی سلطنت کرد و بر اثر توطئۀ درباری کشته شد
پاپ از سال 757 تا 767 م
لغت نامه دهخدا
تصویری از بی اصل
تصویر بی اصل
بی ریشه بی بن ابن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی پول
تصویر بی پول
بدون پول بی وجه مجانی، بیچیز تهیدست فقیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خط اول
تصویر خط اول
نخستین وات، گواژ (کنایه) خدایخانه، تختگاه خدا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر هول
تصویر پر هول
سهمناک سخت ترس آور بسیار هول مهیب سهمناک
فرهنگ لغت هوشیار
یکی از وسایلی که در برنج کاری بکار برند آلتی است چوبین که به گاو یا اسب مربوط کنند و بدان زمین را شخم زنند تا برنج در آن بکارند ماله
فرهنگ لغت هوشیار
یکی از وسایلی که در برنج کاری بکار برند آلتی است چوبین که به گاو یا اسب مربوط کنند و بدان زمین را شخم زنند تا برنج در آن بکارند ماله
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه اثر پای بجای نگذارد کسی که رد پایش بجا نماند بی نشان: پی کور شبرویست نه ره جسته و نه زاد سرمست بختیی است نه می دیده و نه جام. (خاقانی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پی کوب
تصویر پی کوب
لگد مال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پی چوب
تصویر پی چوب
قسمی سپیدار پی جوب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پی جور
تصویر پی جور
پی جوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از در اول
تصویر در اول
در اول اولا مقابل در آخر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ظل اول
تصویر ظل اول
سایه نخست خرد یکم نخستین بر آینده از خدا زبانزد فرزانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پی جوی
تصویر پی جوی
((پَ یا پِ))
جوینده ردّ پا یا اثر چیزی، جست و جو کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیکاوی
تصویر پیکاوی
تفحص
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بی اصل
تصویر بی اصل
بی ریشه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بی اصول
تصویر بی اصول
Unprincipled
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بی پول
تصویر بی پول
Thriftless
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بی پول
تصویر بی پول
расточительный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بی اصول
تصویر بی اصول
беспринципный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بی پول
تصویر بی پول
verschwenderisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بی اصول
تصویر بی اصول
prinzipienlos
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بی اصول
تصویر بی اصول
безпринциповий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بی پول
تصویر بی پول
марнотратний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بی پول
تصویر بی پول
rozrzutny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بی اصول
تصویر بی اصول
bez zasad
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بی پول
تصویر بی پول
浪费的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بی اصول
تصویر بی اصول
无原则的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بی پول
تصویر بی پول
gastador
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بی اصول
تصویر بی اصول
sem princípios
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بی اصول
تصویر بی اصول
senza principi
دیکشنری فارسی به ایتالیایی